باید حسین دم بزند از فضائلت

باید حسین دم بزند از فضائلت

[ سیدمهدی میرداماد ]
باید حسین دم بزند از فضائلت 
وقتی حسینی است تمام خصائلت 

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست 
در شرح بیكرانی اوصاف كاملت 

بی شك در آن به غیر جمال حسین نیست 
آئینه ای اگر بگذاری مقابلت 

ای كاشف الكروب عزیزان فاطمه 
غم می بری ز قلب همه با شمائلت 

در آستانه ی تو گدایی بهانه است 
دل تنگ دیدن تو شده باز سائلت 

با زورق شكسته ی دل سالهای سال 
پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت 

بی شك خدا سرشته تو را از گل حسین 
سقای با فضیلت و دریا دل حسین 

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی 
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی 

در قامتت اگر چه قیامت ظهور داشت 
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی 

هم چشمهای روشنت آئینه ی رجاست 
هم صاحب جلال و شكوه و غضب شدی 

باید كه ذوالفقار حمایل كنی فقط 
وقتی كه تو به شیر خدا منتسب شدی 

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم 
تو اسوه ی زهیر و حبیب و وهب شدی 

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی است 
فرزند لا فتایی و شیر عرب شدی 

فرمانده ی سپاهی و آب آور حسین 
ای نافذالبصیره ترین یاور حسین 

بی شك تو صبح روشن شبهای تیره ای 
خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای 

تسخیر كرده جذبه ی چشم تو ماه را 
بی خود كه نیست تو قمر این عشیره ای 

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل 
جز بندگی ندیده كسی از تو سیره ای 

قدر تو را كسی نشناسد در این مقام 
وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط 
از تار و پود بیرق تو دستگیره ای 

چشم امید عالم و آدم به دست توست 
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست 

ای آفتاب روشن شبهای علقمه 
سرو رشید خوش قد و بالای علقمه 

داده ست مشك تشنه ی تو آب را بها 
ای آبروی آب، مسیحای علقمه 

لب تشنه ی زیارت لبهات مانده است 
آری نگفته ای به تمنای علقمه 

امروز دستهای تو افتاد روی خاك 
تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه 

با وعده های مادرت آسوده خاطری 
چشم امید ماست به فردای علقمه 

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد 
ازسمت كربلای تو سقای علقمه 

شبهای جمعه ناله ی محزون مادری 
می آید از حوالی دریای علقمه 

ام البنین و فاطمه با قامتی كمان 
اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان 

از كار عشق این گره بسته وا نشد 
باب الحوائج همه حاجت روا نشد 

بستند راه های حرم را به سوی او 
می خواست تا حرم ببرد آب را نشد 

دستان آن جداشده از پیكرش ولی 
یك لحظه مشك از كف سقا رها نشد 

ناگاه مشك آب ابالفضل را زدند 
یعنی فرات قسمت آل عبا نشد 

با مشك پاره پاره به سوی حرم نرفت 
راضی به دل شكستگی بچه ها نشد 

تیر سه شعبه بست به چشمان او دخیل 
آنگونه كه زچشم رئوفش جدا نشد 

ضرب عمود تا دل ابروش را شكافت 
فرق كسی شبیه سر او دوتا نشد 

باصورت آفتاب حرم بر زمین فتاد 
آن بازوی قلم شده مشكل گشا نشد 

آنقدر زخم فرق شریفش عمیق بود 
بر روی نیزه ای سر عباس جا نشد 

شكر خدا كه پیكر او درشریعه ماند 
پامال نعل تازه غروب بلا نشد 

دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است 
بزم شراب جای علمدار خالی است

پربازدید ترین مداحی شعر اول سیدمهدی میرداماد محرم و صفر حضرت عباس (ع)

نظرات