
اى عمو فتح نمایان کردم دشمنان را همه حیران کردم تو که جای پدر من بودی تو که چون تاج سر من بودی بشتاب و تن من پیدا کن برگ سربازی من امضا کن تن بیتاب مرا تاب بده جگرم سوخت به من آب بده ****** پا میکشم بر خاک آخر نا ندارم باید که برخیزم توانش را ندارم یک یک تمام دندههایم را شکستند آنقدر تا خوردم که دیگر جا ندارم روی تن من دو قبیله جنگ کردند پس حق بده دستی ندارم پا ندارم نام حسن را بردم و هی سنگ خوردم یک صورت سالم اگر حالا ندارم حسین...