انتهای صبر در اصل
1860
16
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: طفلان حضرت زينب عليهم السلام
- مناسبت: روز چهارم محرم
- سال: 1400
انتهای صبر در اصل، ابتدای زینب است
چشم زهرا و علی، وقف عزای زینب است
گریه بر او هست، گریه بر حسین و بر حسن
مبدا گریه در عالم، غصههای عالم است
در غدیر کربلا، زینب امامت میکند
جلوهی مَنکُنتُ مولا، در ولای زینب است
پنج تن دلدادهی اویند پس با این حساب
اصلا این اهل کسا اهل کسای زینباند
حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف
کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است
کربلا را زینب از غربت برون آورده است
پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است
نور خاکِ چادرش کافر مسلمان میکند
عزت اسلام از یارَبنای زینب است
شام را با جملهی لا جمیلا خاک کرد
ابتلای انبیا جمعا بلای زینب است
دختر حیدر کجا و گوشهی زندانها
مردن ما کمترین درک عزای زینب است
(مرا قابل نمیدانی و یا اولاد خواهر را)۲
قسم باید دهم یعنی تو را و جان مادر را
نگاهی کن تو قد و قامت این دو دلاور را
به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را
به رگهاشان فقط خونِ علی میجوشد از غیرت
علی هیبت، علی شوکت، علی سیرت، علی صولت
به زینب نه نگو جان یلِ امالبنین باشد؟
خدا را خوش نمیآید که زینب شرمگین باشد
خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشم
نبینم پیش خواهر چشمهایت بر زمین باشد
چه فرقی میکند بی تو برایم زندگی اصلا
نباشی تو برادر جان چه کاری بهتر از مردن
برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم
چرا که تحفهای ناچیز بهر شاه آوردم
دو تا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم
تو اوج قلهای من به دوشم کاه آوردم
فقط نه بچههای من سر زینب فدای تو
خودم هم میروم میدان فدایی شم به پای تو
به فکر من نباش اصلا چرا که غم ندارم من
تو را دارم همین کافیست چیزی کم ندارم من
به غیر از تو کس و کاری در این دنیا ندارم من
مبادا با خودت گویی خدا، مرحم ندارم من
نمرده خواهرت اشک غریبی تو را بیند
ببیند بیکسیات را به حال خویش بنشیند
مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را
(میان خیمهها بزح حجاب نا مرتب را)۲
به رخسار کبودی و نشانه خون بر لب را
تن بیجان تو روی زمین و نعل مرکب را
نمیارم طاقت دست های بستهی من را
چشم زهرا و علی، وقف عزای زینب است
گریه بر او هست، گریه بر حسین و بر حسن
مبدا گریه در عالم، غصههای عالم است
در غدیر کربلا، زینب امامت میکند
جلوهی مَنکُنتُ مولا، در ولای زینب است
پنج تن دلدادهی اویند پس با این حساب
اصلا این اهل کسا اهل کسای زینباند
حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف
کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است
کربلا را زینب از غربت برون آورده است
پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است
نور خاکِ چادرش کافر مسلمان میکند
عزت اسلام از یارَبنای زینب است
شام را با جملهی لا جمیلا خاک کرد
ابتلای انبیا جمعا بلای زینب است
دختر حیدر کجا و گوشهی زندانها
مردن ما کمترین درک عزای زینب است
(مرا قابل نمیدانی و یا اولاد خواهر را)۲
قسم باید دهم یعنی تو را و جان مادر را
نگاهی کن تو قد و قامت این دو دلاور را
به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را
به رگهاشان فقط خونِ علی میجوشد از غیرت
علی هیبت، علی شوکت، علی سیرت، علی صولت
به زینب نه نگو جان یلِ امالبنین باشد؟
خدا را خوش نمیآید که زینب شرمگین باشد
خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشم
نبینم پیش خواهر چشمهایت بر زمین باشد
چه فرقی میکند بی تو برایم زندگی اصلا
نباشی تو برادر جان چه کاری بهتر از مردن
برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم
چرا که تحفهای ناچیز بهر شاه آوردم
دو تا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم
تو اوج قلهای من به دوشم کاه آوردم
فقط نه بچههای من سر زینب فدای تو
خودم هم میروم میدان فدایی شم به پای تو
به فکر من نباش اصلا چرا که غم ندارم من
تو را دارم همین کافیست چیزی کم ندارم من
به غیر از تو کس و کاری در این دنیا ندارم من
مبادا با خودت گویی خدا، مرحم ندارم من
نمرده خواهرت اشک غریبی تو را بیند
ببیند بیکسیات را به حال خویش بنشیند
مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را
(میان خیمهها بزح حجاب نا مرتب را)۲
به رخسار کبودی و نشانه خون بر لب را
تن بیجان تو روی زمین و نعل مرکب را
نمیارم طاقت دست های بستهی من را
نظرات
نظری وجود ندارد !