از هجوم تازیانه هر تنی آزرده بود صحنه را عباس اگر میدید بی شک مرده بود تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است عمهی سادات را کوچک کسی نشمرده بود از همان ساعت که سقا رفت سوی علقمه حال زینب مثل زنهای برادر مرده بود خواست در آغوش خود گیرد حسینش را نشد بس که تیر و نیزه بر نعش برادر خورده بود کنار پیکر صدپارهی گل کند از غصه هر دم ناله بلبل گرفته زیر بالش غنچهای ناز که با گل میکند این گونه آواز پدر ای نور چشمان تر من بکش دست نوازش بر سر من ببین گلچین ظالم وحشیانه زند بر عمهی من تازیانه به هر سو تازیانه در کمین است ندارم طاقتی تا من ببینم چگونه عمه با قد خمیده زند بوسه به رگهای بریده حسین آرام جانم حسین روح و روانم حسین سالار زینب