از خیمه دویدم تا مقتل رسیدم انقدر تیر و نیزه یکجا من ندیدم به عمه زینبم هی التماس میکنم من تو رو از دست سَنان خلاص میکنم برای کشتن تو هرچقدر بد بشن باید فقط از روی جسم من رد بشن بمیره مادرت تعارفی شده چرا بریدنِ سرت؟ چرا توجهی نمیکنن به خواهرت؟ بمیره مادرت (عمو حسین من)۴ این همه سپاه دور و بر شاه شاه بیگناه مونده بیپناه بابامو دارم میبینم تو قتلگاه طاقت بیار عزیزم طاقت بیار رسیدم من هم شبیه عمه خیمه تا گودالو دویدم اومدم اینجا که یاورت باشم نه خجالت زدهی برادرت باشم اومدم تا که مراقب سرت باشم (وا حسینا، وا حسینا)۴ (والله والله لا اُفارِقُ عَمّی والله)۴ دنیای منه زیر نیزهها دیدمت عمو تو شلوغیا باید بزنم فریاد وا محمدا (تکرار روضههای سقّای کربلا شد مثل عموم ابالفضل دستم از بدنم جدا شد)۲ اومدم تا شاید اِرباً اِربا شم نفس آخرمو تو بغلت باشم اومدم تا که منم زائر زهرا شم (وا حسین، وا حسینا)۴ (والله والله لا اُفارِقُ عَمّی والله)۴ زیر دست و پا سایهی سرم تو فاطمه من جایِ پدرم پیچیده چقدر اینجا بوی مادرن یادآورِ مدینه گوال قتلگاه شد نیزه به جای مِسمار راهش به پهلوی تو وا شد به سرم یاد دیوار و در افتاد شنیدم که مادرت به دردسر افتاد جلوی چشم چهل تا خیرهسر افتاد (وا مصیبت، وا مصیبت)۴ (والله والله لا اُفارِقُ عَمّی والله)۴ هوا ز جورِ مخالف چو نیلگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید بلندمرتبه شاهی ز صَدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه او میدوید و من میدویدم او مینشست و من مینشستم