آقا جان حسین حسین آقا جان.... لالا میگم امّا دلم هنوز میگیره شیرخواره که بیمادرش سفر نمیره گهوارهام داره سراغتو میگیره گوهرمی برات حقیره خاک شیشماهته شدی اسیر خاک لالا میگم بخوابی زیر خاک حجمِ تیر آخر گرفتارت کرد خواب بودی حَرمله بیدارت کرد با دستام یه قبر کوچیک کَندم از خونِ گلوی تو شرمندم میارمت گلوی تو به مویی بنده خدا کنه نشه سر از تنه تو کَنده حَرمله به تَحَیُّرِ بابات میخنده الهی هیچکس شرمنده نشه عوض گریه به او خنده نشه سر بچم به یه مو بنده حسین مواظب باش از تنش کَنده نشه دوچشمت روی نیزه ناز مانده برای مادرت یک راز مانده بگو تقصیر نیزه یا سهشعبهست چرا مادر دهانت باز مانده حجمِ تیرآخر گرفتارت کرد خواب بودی حَرمله بیدارت کرد آقا جان حسین حسین حسین آقا جان.... حسین نام تو بردن چه لذتی دارد دلم به یاد تو ای دوست خلوتی دارد اباعبدالله یا اباعبدالله... در عزایت آیهی تطهیر گریه میکند دوست و دشمن جوان و پیر گریه میکند روضهخوان تا گفت یا مظلوم دیدم مادرت بر تو ای مظلومِ بیتقصیر گریه میکند گریهکنها رفتهاند امّا حسینیه هنوز در سکوتی مَحض دارد سیر گریه میکند گوشهای تنها نشسته بانو رباب آه این زن واقعاً دلگیر گریه میکند یاد آن ساعت که پشت خیمهها شاه غریب قبر را میکند با شمشیر گریه میکند سنگها بوسه به پیشانی طفلش میزدند مادرانه پای این تصویر گریه میکند سِفت بستیدش به روی نیزهها بازش کنید دردش آمد این زبانبسته کمی نازش کنید پاسی از شب رفته روی نیزه بیداری علی دلخوری از مادرت انگار حق داری علی قهر کردی با من و پایین نمیآیی ز نی بوسهای بر مادرت امّا بدهکاری علی میفروشم زیور و گهوارهات را میخرم کور باشم من نبینم بین بازاری علی *** گریه نکن رباب عروس مادرم گریه نکن رباب منم یه خواهرم گریه نکن رباب آتیشمون زدی از وقتی رفت علی خیمه نیومدی گریه کن که آبو وا کردن و سینت پر از شیر شد و دنبال بچت نگرد آخه یکم دیر شده نيزهی راس علیاصغر او را ببريد اینکه اینجاست رباب است مراعات کنید نگذارید به سر حرمله نزدیک شود بیحیا مستِ شراب است مراعات کنید همهی طايفهاش تشنه به خون غلتيدند قاتلش ديدن آب است مراعات كنيد نکشیدش که زمین خورد رباب فرض کن اهل کتاب است مراعات کنید سرت بالای نیزه تاب میخورد بمیرم نیزهدارت آب میخورد ببین مادر ز گریه آب رفته از سر دردها از تاب رفته به نیزهدار گفتم بچهداری؟ کمی آرام تازه خواب رفته اگرچه نالهی شبگیر دارم ولی من یک سوال از تیر دارم چرا ای تیر در حَنجر نشستی نشستی از چه رو تا پَر نشستی بگفتا گرچه رویش دیدنی بود گلوی نازکش بوسیدنی بود بگفتم گرچه قصد بوسه کردی ز بعد بوسه باید دور گردی بگفتا بس که بود شیرین شمایل از او بُگسَستنِ دل بود مشکل
خیلی عالی از این سبک برا حضرت علی اکبر و حضرت عباس و امام حسین میخوام
نفست گرم حاج علی