قاسم به عمو گفت یل صفشکنم من (جان حسنم من) ۲ قربانی شش ماههی شیریندهنم من (جان حسنم من) ۲ (اِذنم بده عمو جان، که بیقرارم برای میدان بیتاب اکبرم من، تو را به زهرا دلم مرنجان) ۲ من گرچه یتیمم، فرزند کریمم دور تو بگردم، من مَرد نبردم (ای جان عمو)