گفت اَزرق به او مااسمُک؟ داد زد «بُتشکن» صدایم کن داد زد قاسمم ولی تو اگر دوسْت داری حسن صدایم کن باورنکردنیه، یه سیزده ساله یکتنه یک لشکرو حریفه واللهِ که هزارتا، اَزرق شامی برابر قاسم ضعیفه (چون رزمِ حسنی داره کابوس خواب کُفّاره) ۲ (خون حیدر تُو رگهاشه الحق که مثل باباشه) ۲ با آرامشِ خاطر شده آماده دلهره توی دل اَزرق افتاده اَبروی حسنی و چشم حسینی هیشکی ندیده مثل این آقازاده رعنا، قد و قامته قاسم زیبا، یعنی صورت قاسم ازرق، ترکیده زهرهش دیده،...