من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم چون سایه عدم بود سراپای وجودم تقدیر من این است که در بند حسینم دیدی که گشودی در و من پر نگشودم ********* دوای درد بیتابی در این زندان به جز تب نیست کسی بین غل و زنجیر مثل من معذب نیست غروبی گریه میکردم به یاد دخترم بودم اگر نامه ندادم غیر خون اینجا مرکب نیست لگد خوردم زمین خوردم دمادم خون دل خوردم ولی این چهارده سالم چنان یک روز زینب نیست ******** دنیایی که خواهرت اسیر بشه دیگه به درد نمیخوره ناموس آدم صدقهگیر بشه دیگه به درد نمیخوره دنیایی که رقیهات رو اذیت کنن دیگه به درد نمیخوره چهارتا نامحرم خیمهات رو غارت کنن دیگه به درد نمیخوره ********* نگهبان زد مرا اما نگهبان داشت ناموسم بازار بردهفروشا ما رو بردن لا کنیزا خرید و فروش میکردن لرزه افتاد به تن ما بشکنه دستی که ما رو نشون داد ******** نذرت قبول ما که صدقهخور که نیستیم در کوفه کسی سفرهدار تر از ما نبود ******* زیاد عالمو نیزه کمش کرد تنو نعلای تازه در همش کرد بزرگ خاندان اهل بیتو زیرانداز دهاتیا جمعش کرد