
هر نَفس که میکشم عمرم به پایان میرسد میشوم نزدیکتر بر مرگ و هجران میرسد کلّ ِ دارایی من این هیئت است و گریهها هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران میرسد روضههایت را مگیر از من که میترسم حسین روضهها که رفت غمهای فراوان میرسد هر نَفسِ که میکشم نزدیکتر بر تو شوم موقعِ رفتن دو دستانم به دامان میرسد بی سرو سامانِ تو بودم به امیّدِ وصال لحظهی دیدار ماندم دل به سامان میرسد شک نکن که بدترینم زیرِ این چرخِ کبود ای طبیبِ نُه فلک دردم به درمان میرسد؟ با نگاهی حال و روزم را عوض کن یا لطیف با چنین حالی گدایت دل پریشان میرسد گر بگویی بر تمامِ نوکران"از ما شدید" مطمئنم رتبهی آنها به سلمان میرسد میشوم دلتنگِ تو پس می روم سمتِ حرم عطر و بویِ کربلایت از خراسان میرسد