من اون روزی مردم که تو کوچه

من اون روزی مردم که تو کوچه

[ محمدحسین حدادیان ]
من اون روزی مُردم که تو کوچه
گْلم پیش چشمم زمین افتاد
همون روز که خونه‌م تو آتیش سوخت
همون روزی بود که علی جون داد

تا اون روزا ندیده بود کسی اشکامو
همین دنیا گرفت ازم همه دنیامو
همین خوبه که می‌بینم بازم زهرامو

خداحافظ ای بی‌وفا دنیا
سلام ای تنها یارِ من زهرا... 

من اون روزی مُردم که تو خونه‌م
دیدم فاطمه‌م دست به دیواره
همون روزی که رو گرفت از من
دیدم رَدّ خون روی مسماره

صدای اذون که میاد من هم
میشم راحت از دست این غم‌ها 
خداحافظ ای مردم کوفه
خداحافظ ای بی‌وفا دنیا

دلم خونه، کی مثل من آخه غم دیده
مگه دردِ دلِ منو کسی فهمیده
دارم میرم که بوی فاطمه پیچیده

خداحافظ ای بی‌وفا دنیا
سلام ای تنها یارِ من زهرا... 

شب‌های جمعه چه غوغا میشه 
کربلا مثل عاشورا میشه

روضه بخون مادر از تنِ بی‌سر... 

عالَم و بی‌قرار کنم
خیمه‌هاتو چیکار کنم
خودم پناه عالمم
کدوم طرف فرار کنم؟

نظرات