قاسمم من پسر همونی که، مع الحقه اون که پهلوونه خیبره، امیر خندقه مرهب و عبدُوَد و حارث و یادتون بیاد گندههاتون را زدیم ما حالا این که ازرقه پرچمه بابامو من، علَم میکنم من بساط فتنهتون را، جمع میکنم سرتون رو از تو دنیا کم میکنم دشمن عدو رو قلع و قَم میکنم جان به جناب قاسم، المُثنای علی ابوترابِ قاسم، پسر کریمه پس عدو بدونه امروز، همه دعوتین جهنم به حساب قاسم یا قاسم، ابن الحسن... جد من علی مرتضی و بابام حَسنه کفن آماده کنید که دیگه وقت مُردنه عمو لب تر بکنه حلاله خونتون برام واسه من کشتن ازرق مثه آب خوردنه مرگ در راه عمو، احلا مِن عسل میزنم تو دل لشکر، همچون اجل یادتون رفته مگه چجوری با بابام اون زن و زدش زمین، تو روز جمل تیغ پدر رو بردار، تا که ضامن بکنه ابالفضل علمدار سر ازرق رو بزن، تا که همه بفهمن به تو میرسه بهت بگن قاسم کرار