عطر خاک پیدا شد، بعد بارش نم نم از گِل زمین آن روز آفریده شد آدم کالبد پس از خلقت، پیکری سفالی بود فوتِ کوزهگر کم داشت جای قلب خالی بود پس قلب را خدا با خاک کربلا ساخت مِهر حسینش را در دل آدم انداخت عرش از شوق می تپید و باران شد اسم حسین آمد، عشق، جانِ انسان شد در کربلا دل، حسِ وطن دارد گم شده احساس پیدا شدن دارد این عشق تاریخی کهن دارد کربلا شهر دل، شهر عشق و جنون اِنّا مِن کربلا و اِلیه راجعون حسین جان حسین...