
غمت در نهانخانهی دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریَم که از گریهام ناقه در گل نشیند بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی، مقابل نشیند گلی گم کردهام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را گل من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت خداوندا علمدارم نیامد یگانه یاور و یارم نیامد کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی