
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت او ندانست که در ترک تمناست بهشت این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت هر کجا نام حسین است همان جاست بهشت بین کبوترای تو تنها ترین منم نذر تو کرده مادر من دیده و تنم من هستم آره دربه دران یا حسین کرب وبلای تو به خدا شهر ماتم است والله بحر جنت و رضوان نیامدم در آتشم بیفکنم و بنگر که ای صنم آنجا میان شعله اگر رخصتم دهند دیوانه وار از غم تو سینه میزنم دیدار ما قیامتیان و جنت الحسین دنیا برای سینه زنی جایمان کم است حالا که تیره روزم و قلبم مکدر است شب ها به منزه اشک تو منور است تا بوده روزیم در این خانه بوده است تاهست دیدهی من از این روضه ها تر است جانم بگیر و گریه و سوز مرا مگیر این اشک سوز گریهی شیرین مادر است هرکس مرا شناخت، به نام شما شناخت نوکر به عرش هم برود باز نوکر است