علی روی دست بابات رُبابو شرمنده نکُن

علی روی دست بابات رُبابو شرمنده نکُن

[ سید حجت بحرالعلومی ]
علی روی دست بابات رُبابو شرمنده نکُن
نده این‌قدر خجالتم، تُو چشم من خنده نکُن

عزیزِ بی‌گناه من، درد ما درمون نداره
نشد که بارون بباره، بخواب رُو نیزه
علی بمیره مادرت، بشکنه دست حَرمله 
سخته میونِ هلهله، بخواب رُو نیزه

علی گناه تو چی بود؟!
چِشِت زدن یه مُشت حسود
چرا شدی یِهو کبود؟!
آی علی

حالا با حسرت چِشات
لالایی می‌خونم برات
سلامتی سرِ بابات
لالایی می‌خونم برات

لای لای علی، لای لای علی...

*****

دل مادرت رو آزُردی
تُو سرا سَری درآوردی
تو یه قطره آب می‌خواستی
بمیرم تیر سه پَر خوردی

جوری لطمه می‌زنم، قافله گریه کُنه
جوری گریه می‌کنم، حَرمله گریه کُنه

نترسیا، نترسیا
نیزه‌ی علی‌اکبر کنارته
نترسیا، نترسیا
روی ناقه عمّه بی‌قرارته
نترسیا، نترسیا

گریه کن دوباره دلبندم
بعدِ تو دیگه نمی‌خندم
قول می‌دم اگه بیای پیشم
دیگه دستاتو نمی‌بندم

نترسیا، نترسیا
اگه با سنگ زدن به صورتت
نترسیا، نترسیا
اگه نیزه‌دار کرد اذیّتت
نترسیا، نترسیا 

نترسیا، نترسیا
اگه با هم رفتیم بزم شراب
نترسیا، نترسیا
اگه بچّه‌ها رو بستن با طناب
نترسیا، نترسیا 

رُو نیزه‌هاست رأس بابایی
عمر رُباب لالا لالایی...

نظرات