یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت الله روضه خواند و فدیناه جلوه کرد این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت جسم تو بیکفن چو سلیمان به دشت نیست قالیچه وا نهاد و سر بوریا گرفت حتی پیامبر به پیامت امید داشت آن روز که تو را به سر شانهها گرفت