یک شعله دامن از پر جبریل

یک شعله دامن از پر جبریل

[ محمدعلی کریمخانی ]
یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

الله روضه خواند و فدیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

جسم تو بی‌کفن چو سلیمان به دشت نیست
قالیچه وا نهاد و سر بوریا گرفت 

حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت

نظرات