طاقت نداره دل ببینه که بی سپاهی غریب و تنها تو قتلگاهی تنهایی برا تو قدِ یک سپاهم هم پناهم هستی هم برات پناهم خیمه دیگه یه زندونه بی تو باغ عمرم زمستونه بی تو حالِ قلبم پریشونه بی تو عمو عمو حسین جانم... تنها نبین که نوجوونم دردت به جونم پاش که بیفته یه پهلوونم نسل مجتبایم پسرِ کریمم عاشقِ مرامت از همون قدیمم گفتی خیلی یتیم داری سخته گفتم دل رو نگهداری سخته در قتلگاه دیگه یاری سخته عمه بذار برم به میدون عمو غریبه زخمهاش زیاده حالش عجیبه تا نبینم عمه قلب خستهی تو بین کوفه و شام دستِ بستهی تو عمه پر از غم و دردم حالا این من و این رُخ زردم حالا نخواه به خیمه برگردم حالا عمو عمو حسین جانم...