خاطره های بچگیم

خاطره های بچگیم

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
خاطره‌های بچّگیم تُو روضه‌ها خورده رقم
دسته‌ی زنجیرزنی و سینه‌زنی پای عَلَم

ارادتم کم نمی‌شه، دوسِت دارم خیلی زیاد
چشامو باز می‌بندم و بچّگیام یادم میاد

بچّگیام یادم میاد، یه قاب عکس تُو خونه بود
محبّت صاحبِ عکس، دل از دلم ربوده بود

اَبروهای کمونی داشت، نگاه مهربونی داشت
بذار تَهِ حرفو بگم، چهره‌ی آسمونی داشت

حسین من
اَنَا مجنونُ الحسین ...

نوکرت اون روزی‌ که بمیره روزِ سختشه
بیا به دیدنش آقا، بیا که دیگه وقتشه

اجازه می‌دی دلبرم، که جنازه‌م بیاد حرم؟
عجب سعادتی داره، آدمی که این بختشه

آدمی که این بختشه، بذار بگه که وقتشه
یه دلبری دارم عجیب، این دل من بدبختشه

نای دلِ خسته‌ی من، نوای نینوا داره
کبوتر سینه فقط هوای کربلا داره

حسین وای، وای، وای ...

دو دهه بیشتر شده که جمعه شبا یادِ تواَم
لیلیِ شیرین منی، مجنون و فرهادِ تواَم

میون بینُ‌الحرمین آرزو دارم بمیرم
آخر یه روز حاجتمو میام و از تو می‌گیرم

آخر یه روز حاجتمو ازت می‌گیرم
میام تُو بینُ‌الحرمین برات می‌میرم

مجنونم و خوب می‌دونی لیلی‌پرستم
بِین تمومِ دلبرا پای تو هستم

آقام، آقام، آقام، آقام حسین ...

نظرات

مثل همیشه عالی

حمید باستانیحمید باستانی

عالی به به