جای آن دارد جهان

جای آن دارد جهان

[ حسین فخری ]
جای آن دارد جهـان، زیـن ماتم عُظمی بگـرید 
بـرخمینی جـدّه‌اش، صـدیقه‌‌ی کُبری بگـرید

قلب‌ها خـون گـردد و از دیـده چـون اَبر بـهاران 
اَشک گـردند سیـل وصحـرا را کُنـد دریـا بگرید

زین عـزا جبریـل در افـلاک بـا خیـلِ مـلائـک مصطفـی و مرتضـی بـا حضـرتِ زهـرا بـگـرید

در عزای رحـلتِ فـرزند خـود موسی بن جعفر 
همچو جـدّش عـابدین، در ظـهرِ عاشـورا بگرید

حضرتِ حُـجّـت ز داغ در گـذشـتِ نـایبِ خـود 
تا به هنگـامِ ظهـورش چـون علـی، تنهـا بگرید

پس به جا باشد اگر زین واقعهِ موسی بن عمران 
با دو چشمِ خون‌فشـان، بـر سینه‌ی سینا بگرید

بر جگرهـا زَد شَـرَر از داغ فقـدانـش خـمینـی خـاص و عـام از رحـلـتِ آن رهـبـر والا بگـرید

اُسوه‌ی تقـوا و دانـش شـد به زیرِ خاک مدفون 
بَر مطهّر مـرقـدش، هـر پـیـر و هـر بُـرنا بگرید

در سپهـر معـرفـت، هـر اَختـری گـردیده طـالـع 
سخت می‌باید بـه ایـن مـهـرِ جـهان آرا بگـرید

ناگهان با رحلتش، غوغـای محشـر گشـت بـر پا 
در فراقش بـایـد ایـن عالـم ز سـر تا پـا بگـرید

آسمان گردید طوفانـی از ایـن سنگین مصیبت 
عرشِ اَعلا لـوح و کُـرسی، جَنّت و المأوی بگرید

آنکه بـابـای یتیمـان بـود و هـمـدرد اَسـیـران رفت و ما ماندیم، بـایستـی جهـان بـر مـا بگرید

بُت شکن مَردی که کـاخِ ظالمان را کـرد ویران 
چشـمِ عـالم دَم‌به دَم بـایـد بـر آن مـولا بگـرید

مجد و عـزّت داد از نـو بـا قیامش مُلکِ دیـن را 
بـاغبـانِ بـاغِ دیـن، بـر ایـن گُـل زیـبـا بـگـرید

رَهـرو راه حـُسـیـنـی، آیـتِ عُـظـمـا خـمیـنی
رهبری کز هـجـرِ رویـش، دیـده‌ی دنـیا بگرید

اُمتِ اسـلام را خـاکِ یـتـیـمـی ریـخـت بر سر
از غمش هـر عـاشـقِ اَفسـرده و شیـدا بـگـرید

در کـنـارِ تُـربـتِ پـاکـش شـبِ شـام غـریبـان
فاطمـه بـَر سـر زنـان، بـا زینبِ کـُبـرا بـگـریـد

بـا یـتیمـانِ شـهیـدان، هـمنـوا و اشـک ریـزان
بـا همـه اُمـت معلّم، زیـن غـمِ عـُظمی بگـریـد

نظرات