برخیز از بستر بیا پیغمبری کن برخیز و زهرا را به جایت بستری کن برخیز از بستر که غم با ما نماند برخیز باباجان علی تنها نماند در بسترت افتادی و فریاد کردم بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم آهی کشیدم پیش تو جبریل افتاد نالیدم از حال تو میکائیل افتاد دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی خیلی برای محسنم مشتاق بود واویلا یا ابتاه