بارگاهی که شده عرش خدا کفش کَنَش لشکری پای نهادند به روی بدنش این حسین است که مانده تنهاش روی زمین یا روی خاک به لب آمده جانِ حسنش یک نفر درصدد غارت عمامهی او یک نفر آمده تا که ببرد پیرُهنش دورتادورِ حرم دست حرامیها بود وارد معرکه شد شیر یَلِ صفشکنش ---- شلوغه قتلگاه، صدا نمیرسه کسی برا کمک، چرا نمیرسه هرکی میاد میگه، بگید که اومدم شاهد باشید منم، یه ضربمو زدم یکی یه نیزه رو، به نیت باباش، به پهلو میزنه یکی یه تیر برا، شادی مادرش، به بازو میزنه تو اون شلوغی که بزن بزن بود موقع کشتن یه بیکفن بود برای یاریِ عزیزِ زهرا اونی که اومد پسرِ حسن بود