این دوتا میخوان به عرشم ببرن

این دوتا میخوان به عرشم ببرن

[ حسین فروغی ]
دیگه نوبتی اگه باشه داداش، نوبت سرو صنوبر منه
این دوتا می‌خوان به عرشم ببرن، یکیشون بال و یکی پر منه 

من نمردم که تو غصه بخوری، یا که دلواپس لشکرت باشی
به خدا یه ساعتم یه ساعته، که تو بیشتر پیش خواهرت باشی

چون حلال‌زاده به داییش می‌ره، یکیشون حسینه و یکی حسن
دست کم نگیرشون با این دوتا، می‌شه لشکر تو هفتاد و دو تن

بچه هر حرفی رو تکرار می‌کنه، هر چی مادر بگه زود یاد می‌گیره
واسه‌ی همینه که رجزهاشون، امیری حسین و نعم الامیره 

حسین اینقدر گریه نکن فزع نکن، توی خیمه دل بچه‌هات گرفت
بچه‌هام فدای تار موت حسین، اینقدر ناله نزن صدات گرفت

آخرین تصویری که ازم دارن، مادری بود که چادر رو سرشه
خدا رو شکر ندیدن روح حجاب، پابرهنه دنبال معجرشه

خوب شد که چشم این دو تا منو، بین چند تا مردم آزار ندید
خوب شد زینبو هیچ‌کدومشون، وسط کوچه و بازار ندید

سیدنا المظلوم
سیدنالعطشان
سیدنالعریان

با تو بودن روالمان بادا، با تو بودن کمالمان بادا
همه آواره‌ی تو ایم حسین
 
آواره‌ام، آواره را آواره تر کن
بیچاره‌ام، بیچاره را بیچاره‌تر کن

اگر اسیر شدم، اسیر عشق شدم
وگر که پیر شدم، پیر پیر عشق شدم

من اسیر تو ام، نی اسیر عدو

من به غیر در این خانه، ندارم جایی
نکند این که بدم، رد کنی از در آقا

نظرات