ای بزرگان همه زانوزده در محضر تو ای همه صاحبنفسان نوکر تو رو زده آبروی عالم امکان سرِ تو شیر سرخ عربستان شده آبآور تو ای بزرگِ همه، نوزاد اباعبدالله وارث غیرت اجداد اباعبدالله حضرت محسنِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله ***** هوا گرمه و نمیاد بارون توی خیمه مادرت سرگردون پُره از ترک لبات، الهی بشم فدات شده چشمام گریون میبینی چه خبره تو میدون رو میزنه باباجون، لحظهی آخر لالایی، پسرکم لالایی یه کم بخواب لالایی، ای علیاصغر ****** آب از کافر اگر خواسته بودم، میداد ****** همهی آرزوی مادرها روز دامادی پسر این است پسرش را بغل کند مادر بس که این اتفاق شیرین است حیف از سهم رباب که از اصغر نیمیاش پشت خیمهها افتاد نیمی از سهم دیگرش صد بار بی تعادل به زیر پا افتاد ***** چقدَر نیزه بلند است، نیفتی پسرم ***** هر کس که دید رأس تو را روی نیزه، گفت آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت! ***** در قُماط آن دستهی گل بسته بود گویی اندر دست شَه گلدسته بود همچنان سیماب لرزان بود تنش از روی دست شاه افتاده گردنش ****** روی این دستم تنش، بر روی این دستم سرش آه بفرستم کدامین را بهسوی مادرش؟! ***** در غمت دادهام از دست عنانم، چه کنم؟! خندهی آخر تو برده توانم، چه کنم؟! یک طرف خندهی لشکر، طرفی اشک رباب ماندهام من بروم یا که بمانم، چه کنم؟! گیرم از اهل حرم حلق تو را پوشاندم تیر بیرونزده از زیر عبا را چه کنم؟! از بدن تجربهی تیرکشیدن دارم ولی این تیر سهشعبهست، خدایا چه کنم؟! ****** تو فقط غصّه نخور، صد علیاصغر به فدات دادمش بلکه بگیری و سپرش گردانی جانِ من قول بده تا به کسی رو نزنی ****** من که سرسپردهی عشق توام بعد از این سایهی سر میخوام چیکار؟! ای تموم زندگیم فدات حسین من تو رو میخوام، پسر میخوام چیکار؟! ****** برو خاکش کن و غصّهشم نخور میره اون دنیا کنار عموهاش خیالم جَمعه که دیگه تنها نیست مادرت مادری میکنه براش تنتو دارم به خاک میسپارم و خونِتم دارم به آسمون میدم من باید گهوارهتو تکون بدم ولی دارم شونهتو تکون میدم پشت خیمه قبرتو کندم علی عمّههات دیگه تو رو ندارنت دیگه آفتاب اذیتت نمیکنه اگه سرنیزهها در نیارنت ****** آنقدَر نیزه زمین خورد بدنش پیدا شد نیزه بر سینه نشست و خیمهها غوغا شد ****** تو را با خاک پوشاندم، لحد ای کاش میچیدم اگر این کار میکردم، سرت بر نی نمیدیدم ****** خردلی بار غمت را دل عالم نکشد آه از این بار امانت که عجب سنگین است از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار چون کبوتر که به قهر از پی او شاهین است بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است ****** با چه رو خیمه بَرم این سر آویزان را؟! چه کنم مشکل این حنجر خونریزان را؟! به سفیدی گلوی تو کسی رحم نکرد رسم کوفیست بگیرند نشان مهمان را ****** الا اهل حرم من از یم خون گوهر آوردم درخشاناختری از مِهر رخشان برتر آوردم گلو پاره، بدن گلگون، دهن خونین، دو لب خندان گُل از بهر سکینه در عزای اکبر آوردم حرم را ترک گفتم، رفتم و باز آمدم امّا کبوتر بُرده بودم، صید بی بال و پر آوردم گنهکاران عالم را خبر سازید ای یاران! که از میدان خون با خود شفیع محشر آوردم ****** نهال عمر منا! شاخ و برگ و بارت کو؟! گل خزانزدهام! جلوهی بهارت کو؟! ****** میخواستم بزرگ شوی، محشری شوی تا چند سالِ بعد علیاکبری شوی میخواستم مثل همه قد کشی علی تا اینکه عصای پیریِ مادری شوی ****** قافله تا به شهر وارد شد، بچّهها مثل بید لرزیدند پای محمل زنان رقّاصه همگی بر رباب خندیدند ****** مگر که طشت سر و چوب خیزران کم بود؟! که بعدِ چند دقیقه شراب آوردند ز روی کینه سر شیرخواره را عمداً درست پیش نگاه رباب آوردند برای اینکه دلش بیشتر به درد آید مدام روبهرویش ظرف آب آوردند ****** عجب عمر این گل کوتاه شد ز گهواره تا گور شش ماه شد