آه، زینب بیا ای دختر من بیا کنار بستر من شد لحظههای آخر من وای، وای، وای آه، چه طعنههایی که شِنُفتَم در موجی از خون تا که خُفتَم فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبه گفتم وای، وای، وای از آه سینهی من گرفته ماه کوفه در غربتم بگرید همیشه چاه کوفه (علی امام تنها)۴ ***** آه، چهها بگویم من ز کینه از آه مانده کنج سینه از کوچهی تنگ مدینه وای، وای، وای آه، دیدم ز قرآن کوثر افتاد از یاس من برگ و بر افتاد زهرای من پشت در افتاد وای، وای، وای دیدم که قطره قطره اشکش چکیده میشد دستش به دست زینب، پایش کشیده میشد (یا فاطمه، یا زهرا)۴