اصغرم کاری که کرد عیسی نکرد فرصت اکبر شدن پیدا نکرد وحی از پایین به بالا دیده ای از رسولی که زبان هم وا نکرد حکم دل را میپذیرم بهتر است گفتم اصغر را نگیرم بهتر است حرمله یک تیر دیگر بزن با علی اصغر بمیرم بهتر است سهمش از اصغر فقط یک خنده شد قلبش از سینه درآمد کنده شد غرق خون زیر عبا آورده بود از همه اهل حرم شرمنده شد و حالا رباب میرسد از راه به یک جملهی کوتاه خودتان که بهترید انشاءالله همهی زندگی من به فدای تو حسین من که دل کندم از این طفل برای تو حسین امّ غیرت یک علی اصغر بگو خورده حسرت یک علی اصغر بگو پیش این و آن فقط گفتی حسین توی خلوت یک علی اصغر بگو