از درون خیمه با جوش و خروش

از درون خیمه با جوش و خروش

[ سایر ذاکرین ]
از درون خیمه با جوش و خروش
قاسم آمد نزد پیر می‌فروش

گفتُ جام از آن می نابم بده 
تشنه آبم عمو آبم بده

آمدم تا اذن میدانم دهی
افتخار دادن جانم دهی

ای ز مینای حقیقت جرعه‌نوش
جرعه‌ای زان باده هم بر من بنوش

من حسین‌اللهیم از خود نیم
بس که شیدایم نمی‌دانم کیم

آمدم تا خود کفن‌پوشم کنی
پایُ تا سر چشمة نوشم کنی

زائر پروردگارت کن مرا
پیش‌ُ‌مرگ شیرُخوارت کن مرا

گر دهی اذنم فدایی می‌شوم
نزد زهرا کربلایی می‌شوم

مردم جنگم مست و شیدا کن مرا
وقت جنگیدن تماشا کن مرا

ای به عرش حی سبحان قائمه
روسفیدم کن به نزد فاطمه

نظرات