
آخر عشق تو مرا، اهل سحر خواهد کرد چشمِ خشکیدهام از مِهر تو، تَر خواهد کرد بندهی خوب شدن، بسته به یک غمزهی توست گوشهچشمت، دل ما زیر و زِبَر خواهد کرد حُبِّ تو گر بنشیند، به نهانخانهی دل حُبِّ دنیا دگر از سینه به در خواهد کرد دلم از فرط گُنَه، سنگ شده کاری کن که نفسهای تو در سنگ، اثر خواهد کرد دسـت بالا ببَر و جانم از آتش بِرَهان که خدا محض تو، از بنده گذر خواهد کرد کیمیاییست عجب، تعزیهداریِ شما که نصیبِ دلِ عشّاق، گُهر خواهد کرد عاقبت نوکرتان، با نظر مادرتان به سوی کربوبلای تو سفر خواهد کرد تا علمدار بوَد اهل حرم آراماند که نثارِ رَه تو دیده و سر خواهد کرد طفل ششماههتان نیز خودش عباسیست گوش تا گوش سرِ خویش سپر خواهد کرد **** وای از آن لحظه که با رو به روی خاک افتی پیش چشمان همه با تن صدچاک افتی کجای کاری؟ خیمه قیامته حسین خبر نداری!