
این اواخر دخترت دارد طبابت میکند بازوی در رفتهی خود را خودش جا میزند شرطبندی کردن این نیزهداران را ببین میبَرد آنکس که با سنگش علی را میزند هدیه دارد میبَرد آن را برای دخترش روسریِ دخترت را یک نفر تا میزند گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت دختر تو عاقبت دل را به دریا میزند بیاراده یاد چوب خیزران افتادهام هر زمان هر کس که حرفی از معمّا میزند آنقدَر شکل کبودیِ تنم رعبآور است آن زن غسّاله وقت غسل من جان میدهد **** یه سر بزن به دخترت سرگذشت مادرت شده تکرار غروب روز عاشورا شدم بیدار دیدم صدای داد میاد خواهرم کمک میخواد زیر مَرکب منو بیرون کشید از شعلهها زینب شنیدم ساربان انگشترو بُرد دیدم خولی سراسیمه سرو بُرد تموم شد نبش قبر علیاصغر نشد راضی اومد گهواره رو بُرد آه زدنم، تو همهی راه زدنم ماه روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم چه سخته بی تو زندگی مردم از گرسنگی بدون تو