
یه سر بزن به دخترت سرگذشت مادرت شده تکرار غروب روز عاشورا شدم بیدار دیدم صدای داد میاد خواهرم کمک میخواد زیر مَرکب منو بیرون کشید از شعلهها زینب شنیدم ساربان انگشترو بُرد دیدم خولی سراسیمه سرو بُرد تموم شد نبش قبر علیاصغر نشد راضی اومد گهواره رو بُرد آه زدنم، تو همهی راه زدنم ماهِ روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم چه سخته بی تو زندگی مُردم از گرسنگی به جون تو نفس نداره دیگه روضهخونِ تو خستهام از این و اون من به جای خونهمون تو خرابهام شبا از شدّت سرما نمیخوابم یتیمی درد بیدرمون یتیمی نبودی حُرمت ما رو شکستن با چادری که بردن از رقیه سر عباسو روی نیزه بستن بد زدنم، نبودی چقدر زدنم مادرِ تو شاهده که منو با لگد زدنم آه زدنم، تو همهی راه زدنم ماهِ روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم اَمون از این مصیبتا، نیست غمم یکی دو تا بیشماره، منو سیلیِ زجر آروم نمیذاره الاَمان و الاَمان کاش نبینی که الان ما کجاییم میون بازار بَرده فروشاییم سه غم اومد به جونم هر سه یکبار غریبی و یتیمی و غمِ یار میافتم وقتی که از روی ناقه رو نِی چشماشو میبنده علمدار هِی زدنم، میدونی تا کِی زدنم گفتم نزن چوب رو لباش تو مجلس مِی زدنم کشتهی کربوبلا سن یارالی من یارالی بو نه عالمدی بابا سن یارالی من یارالی روز و شب باید که خون گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم من برا کدومتون گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم؟ مثل بچهمُردهها گریه کنید میخوام از رباب و دخترش بگم این دفعه مصیبت رقیه رو میخوام از زبون مادرش بگم دخترم مثل علیاصغر برات مادری کردم رفتی و چادر خاکیِ تو رو روسری کردم تیر سهشعبه بود از گلو بزرگتر از صورت تو دست عدو بزرگتر الهی که براتون بمیره مادر روز و شب باید که خون گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم من برا کدومتون گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم؟
طهورا عبدالملکیممنونم از پاسخگویی و برنامه خیلی عالی نوا