حاج جواد حیدری

گریه‌کنای‌تو رزق سال خود را می‌برند

2007
21
گریه کنهای تو رزق سال خود را می‌برند
قطره ای می‌آورند و قدر دریا می‌برد

هفت پشت روضه‌خوان‌های تو آمرزیده شد
فیض اینها می‌دهند‌ فیض آنها می‌برند

بانیان محفلت هشیار هر دو عالمند
فصل گرما کاشتند و فصل سرما میبرند

اوّل و آخر پناه نوکرانت فاطمه است
نامه‌یاعمال ما را نزد زهرا می‌برند

هرکه عزّت دارد اینجا علّتش افتادگیست
فرش صحنت را به روی دست بالا می‌برند

نا امید از دیدن کرب و بلایت نیستیم
گرچه که ما را نباید برد امّا می‌برند

در مسیر روضه‌ها راه شهادت بسته نیست
تشنه‌ی دیدار باشیم از همین جا می‌برند

یا بیا هنگام تدفینم به بالای سرم
یا بگو جسم غلامت را به آرامی برند

نا امیدانی که از حالم گریزان می‌شوند
بیشتر حاجات خود را سوی سقا می‌برند

مثل آب مشک خود شد قطره قطره پیکرش
تکّه‌های جسم او را بین صحرا می‌برند

دست او را روز محشر بی گمان می‌آورند
رتبه اش را تا مقام عرش اعلی می‌برند

دو دستم را به یاد دست زهرا مادرت دادم
به یاد او که شد نقش زمین بر خاک افتادم

مرا تنها در این صحرا رها کن
برو فکری به حال خیمه‌ها کن

برو خیمه دل زینب نلرزد
تن سقا به یک مویش نیارزد
هیچ کس مثل تو از وعده‌ی خود آب نشد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش