گرچه بین فقرا مثل منِ خودسر نیست

گرچه بین فقرا مثل منِ خودسر نیست

[ حاج منصور ارضی ]
گرچه بین فقرا مثل منِ خودسر نیست
باز آغوش گشودی و مرا باور نیست 

خوبی و عفو و عطای تو مرا پررو کرد
مثل تو هرچه که گشتم خدا دیگر نیست

توبه صدبار شکستم تو فقط بخشیدی
این همه بخشش و اینقدرِ کرم نوبر نیست

گرچه محتاج به نان شبم اما اصلا
نیمه‌شب در زدنِ من به امید زر نیست

هی گُنَه کردم و یک‌بار مرا پس نزدی
با مرامی تو ولی نوکرِ تو نوکر نیست

من بدی کردم و رفتار تو یک‌جوری بود
اصلا انگار نه انگار ز من بدتر نیست

خوبی‌ات قطع نشد هرچه اهانت کردم
من خجالت‌زده‌ام، پاسخ خوبی شرم نیست

من زمین خوردم و از لطف بلندم کردی
دست‌گیرِ منی و جز تو مرا یاور نیست

خواستی چوب بزن یا که ادب کن اما
بی‌محلی نکن، بدتر از این کیفر نیست

یا علی گفتم و بخشیدی و فهمیدم که
هیج‌کس نزد تو محبوب‌تر از حیدر نیست

غصه‌ی محشرِ خود را نخورم زیرا که
مالک روز جَزا غیر شَهِ خیبر نیست

یا علی در کَنَفِ چادر زهرا هستم
چپ نگاهش نکن این بچه که بی‌مادر نیست

(گُنَهِ من نَمِ باران نجف می‌خواهد) ۳
دَمِ عیسی به‌خدا این همه جان‌پرور نیست

ناودان حرم و بارش و سر ریزِ کَرَم
به‌خدا منظره‌ای خوش‌تر از این منظر نیست

(پدرم شاه نجف، مادر من فاطمه است)۳ 
پس برادرتنی‌ام غیر شَهِ بی‌سر نیست

به حسین و به علی‌های حسین بنِ علی
بگذر از من که اینم قسمی بهتر نیست

چشم من خورد به انگور ضریحت گفتم
باده‌ی ناب هم این‌گونه جنون‌آور نیست

گفتم انگور و دلم رفت حرم پس آیا
شب انگور طلب کردنِ از سَرور نیست

شب هشتم شد و از داغ جوان باید گفت
شب بابای شهید است، شب اکبر نیست

گفت برخیز که بابا نفسش بند آمد
خون من گردن تو، گردن این لشکر نیست

به‌خدا ذبح عظیمی که خدا فرموده
مَهِ لیلاست یقینا پسرِ هاجر نیست

ریز ریزی، ولی از هر طرفی می‌بینم
باز هم هیچ‌کسی مثل تو پیغمبر نیست

نظرات