کسی که سایهی او مایهی آرامش دنیاست دلش در بند دنیا نیست دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح اینگونه میبیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟ زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمیدانم چه راز سینهسوزی بوده مهمانش