چشم من کم سو شده کارم تمومه

چشم من کم سو شده کارم تمومه

[ حاج محمدرضا بذری ]
چش من کم سو شده کارم تمومه
بغض غم چند وقتیه توی گلومه

خسته شدم از این تبعید
امید من شد ناامید
وفا ندارن این مردم

چی بگم از دست اینها
حکایت کوفه است اینجا
حیا ندارن این مردم

بعد عمری ببین آخر کجاها من رو آوردن
شبیه عمّه و جدّم منو بزم شراب بردن

(امون ای دل) 4

رسیده جون به لبم از دست این‌ها
می‌خونم با هر نفس مدد یا زهرا

یاد مدینه افتادم
نمی‌ره داغت از یادم
روضه می‌خونم زیر لب

بشکنه دست اون نامرد
که صورتت رو نیلی کرد
جلوی چشمای زینب

به غرور حسن برخورد
که شدی رو زمین پرپر

ملائک گریه می‌کردن
واسه چشم ترِ حیدر

(امون ای دل) 4

آسمونه سامرا به رنگ خونِ
دل من تو کربلاست خدا می‌دونه

شُکر خدا شد تقدیرم
با لب تشنه می‌میرم
می‌سوزم از زهر دشمن

اگه تک و تنها بودم
غریب سامرا بودم
در اَمونه ناموس من

لب گودالو می‌بینم پریشون خواهر افتاده
تهِ گودالو می‌بینم از نفس مادر افتاده

(امون ای دل) 4

نظرات