چشم خود را خیس تا از اشک نم نم می‌کنم

چشم خود را خیس تا از اشک نم نم می‌کنم

[ حسین محمدی فام ]
چَشم خود را خیس، تا از اشکِ نم نم می‌کنم 
رشته‌ی اُنس خودم را با تو محکم می‌کنم

چند شب مانده ز مهمانی، بَدم امّا ببین
خویش را با خوب‌هایت باز همدم می‌کنم

شک ندارم موقعه‌ی افطار می‌بخشی مرا
تا که یاد از تشنه‌ی ماهِ محرم می‌کنم

نیست از من سائلی بیچاره تر، امّا ببین 
سر به زیر از شرم صورت غرقِ شبنم می‌کنم

بُگذر از من بنده‌ی خوبی نبودم،عفو کن
زیرِ بارِ معصیت دارم کمر خم می‌کنم

رفت قَدر و قَدرِ میخانه ندانستم، ولی
با علی اسبابِ بخشش را فراهم می‌کنم

با همین بارِ گناهم بر لبم ذکرِ علیست
با همین آلودگی میلِ نجف هم می‌کنم 

چند شب دیگر تحمّل کن منِ آلوده را
زحمتم را کم کم از مهمانسرا کم می‌کنم

حقِّ آقایی که در زندانِ هارون پیر شد
سینه‌ام را باز هم‌ دریای ماتَم می‌کنم

گر دهی رخصت به من تا کاظمینش می‌روم
اشک را بر زخمیِ زنجیر مرحم می‌کنم

خلوتِ موسی بن جعفر را بهم زد گفت که
گوشه‌ی زندان بهشتت را جهنم می‌کنم
 
گفت یه شلاق را بردار محکم تر بزن
امّا مادرم اینجاست کمتر حرفی از مادر بزن

نظرات