چشم ترم باشد گواه این قلب مضطرم
248
1
- ذاکر: ابوالفضل بختیاری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام باقر (ع)
- مناسبت: شهادت امام باقر علیه السلام
- سال: 1402
چشم ترم
باشد گواه این قلب مضطرم
مسموم زهرمو این ذکر لبم
(ای وای از حرم)
(من یادگار عاشورام
از گریه وسعت دریام)۲
ذکر یا جدیالمظلوم
(شده اوام)۲
(میسوزم بر لبم این نوا
یا حسین غریب کربلا)۲
(ای همسفر
پشت سرِ تو گشتم من در به در)۲
با عمهام چهل منزل رفتم با خون جگر
وای از سر به تشت زر
لعل ز خیزران پر پر
دیدم شراب خود میریخت کنار سر
(دور از چشمان تو ای عزبز
دخترت را خواندنت کنیز)۲
(من خستگیها دیدم و دل بی قراری)۲
(اندوه دیدم با هزاران زخم کاری)۲
من دیدهام دلواپسی و سوگواری
(هم اشک جاری دیدهام، هم خون جاری)۲
من تشنگی در خیمهها را خوب دیدم
من خستگی بچهها را خوب دیدم
تصویر درد کوچهها را خوب دیدم
من حملههای پنجهها را خوب دیدم
(دیدم که طفلان حرم هر سو دَواناند
بی معجرند و زخمی و سینهزناناند)۲
تنگ غروب و کل صحرا لالهگون بود
چشم تمام آسمانها غرق خون بود
مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود
من هرچه گویم باز هم از آن فزون بود
(ناگاه غرید آسمان انگار آنجا
بین ارازل بر سرِ سر بود دعوا)۲
دیدم یکی با چکمه در گودال میرفت
با بدترین شکل و چه بد احوال میرفت
با قصد ذبح سید خونینمال میرفت
دیدم که عمه زینبم از حال میرفت
در پیش ناموس خدا سر را بریدند
در پیش چشمانش محاسن را کشیدن
خون شد دلامون، شمر با آقامون تنها بود
(سر رو گردن رو با چکمه تن رو برگردوند)۲
یه صحرا رو به خون کشید
با حوصله دونه به دونه رگ برید
با ضربهی دوازدهم
سر رو برید و سر رو هم سپرد به سُرم
باشد گواه این قلب مضطرم
مسموم زهرمو این ذکر لبم
(ای وای از حرم)
(من یادگار عاشورام
از گریه وسعت دریام)۲
ذکر یا جدیالمظلوم
(شده اوام)۲
(میسوزم بر لبم این نوا
یا حسین غریب کربلا)۲
(ای همسفر
پشت سرِ تو گشتم من در به در)۲
با عمهام چهل منزل رفتم با خون جگر
وای از سر به تشت زر
لعل ز خیزران پر پر
دیدم شراب خود میریخت کنار سر
(دور از چشمان تو ای عزبز
دخترت را خواندنت کنیز)۲
(من خستگیها دیدم و دل بی قراری)۲
(اندوه دیدم با هزاران زخم کاری)۲
من دیدهام دلواپسی و سوگواری
(هم اشک جاری دیدهام، هم خون جاری)۲
من تشنگی در خیمهها را خوب دیدم
من خستگی بچهها را خوب دیدم
تصویر درد کوچهها را خوب دیدم
من حملههای پنجهها را خوب دیدم
(دیدم که طفلان حرم هر سو دَواناند
بی معجرند و زخمی و سینهزناناند)۲
تنگ غروب و کل صحرا لالهگون بود
چشم تمام آسمانها غرق خون بود
مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود
من هرچه گویم باز هم از آن فزون بود
(ناگاه غرید آسمان انگار آنجا
بین ارازل بر سرِ سر بود دعوا)۲
دیدم یکی با چکمه در گودال میرفت
با بدترین شکل و چه بد احوال میرفت
با قصد ذبح سید خونینمال میرفت
دیدم که عمه زینبم از حال میرفت
در پیش ناموس خدا سر را بریدند
در پیش چشمانش محاسن را کشیدن
خون شد دلامون، شمر با آقامون تنها بود
(سر رو گردن رو با چکمه تن رو برگردوند)۲
یه صحرا رو به خون کشید
با حوصله دونه به دونه رگ برید
با ضربهی دوازدهم
سر رو برید و سر رو هم سپرد به سُرم
نظرات
نظری وجود ندارد !