وقتی تو میرنجی برای ما عذاب است طرز نگاهت خود به خود عین عتاب است باور نمیکردم بگویی یاد ما نیست آن نوکری که از غمتو چشمش پر آب است گفتی به قدر جام آبی تشنه هم نیست آن که همه در فکر حاجات و ثواب است من در خیالم جزو اصحاب تو بودم انگار این خواب و خیالی چون سراب است پیداست که حتّی به هیئت دور از توست آن که برای خویش یک عالیجناب است بای پد مراقب بود که محو تو باشیم ورنه تمام کارهای ما حجاب است این روضهها از من اگر بنده نسازد کی میتوان گفت این غلامت در رکاب است هرکس دل مهدی زهرا راضی از اوست در سایهی لطف علی چون آفتاب است باید کمی دست توسّل بر علی برد اصرار بر شاه نجف کن مستجاب است یک ذره پای غصّهی مولا بمیریم حال دل خانه نشین خیلی خراب است دارم سوال از محضر سلطان عالم آیا هنوز آن دستهایت در طناب است؟ یابن الحسن ای جان حیدر، جان زهرا تعجیل کن آقا دگر وقت شتاب است رسم مدینه عاقبت تا کربلا رفت مضطرهی کرب و بلا قلبش کباب است بازآ که قلب عمّه جان شد بی قرارت باشد شه لب تشنگان در انتظارت