
همه شب با تو بگویم غم دل تا تو بیایی چه شود نیمه نگاهی تو به آلوده نمایی اگر این زلال چشمت بود از نگاه زهرا نظرت نشد بیفتد به من بی سر و پایی اگرم نگاه کردی ز چه رو گناه کردم نکند خطا نمودم نکنی به من عطایی نکند تو دور هستی تو ز ما جدا نشستی در خیمه را ببستی به خیال تو آیی ز همه طعنه شنیدم ز تو روی سرد دیدم نکند که کمترم من ز یهودی و بهایی گله از تو شاه دارم به دل از تو آه دارم چهره ای سیاه دارم پس از اینهمه گدایی جز تو من پدر ندارم سایه ای به سر ندارم جز دعا هنر ندارم تو کجایی تو کجایی ***