
هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد حرم رقیه است تنها حرمی که روضهخون نمیخواد حرم رقیه است اومدم زیارتت با گریه، با زاری تو هنوزم وسط بازاری چقدر حرف نگفته داری سلام خانوم أَیَّتُهَا الصِّدیقَةُ الشَّهیده ای نوهی مادر قد خمیده گنبدتم مثل موهات سفیده ابر مستی تیرهگون شد، باز بی حد گریه کرد با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد ای که از بوی طعام خانهها خوابت نبرد مادرم نذر تو را هر وقت «هَم زد» گریه کرد از سر ایمان به داغت گاه میگویم به خویش شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد آن زن غسّاله هم اشکش در آمد گریه کرد دلم از این میسوزه، جلو عمو میزدنم دلم از این میسوزه، چادرمو بردند