
نام حسین اوّل به قلب ما نوشتند آنگه گِل ما را به مِهر او سرشتند آنان که بذر حُبّ او در سینه کِشتند نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند فردای محشر چشمشان سوی حسین است حور و قصور و خُلدشان روی حسین است دیدنِ وجه خدا هست مرا آرزو دیدن روی خدا روی حسین است و بس ای روح پاک انبیاء پروانهی تو قلب همه خوبان عالم خانهی تو کوه غم خلق جهان، بر شانهی تو عقل و خِرد دیوانهی دیوانهی تو بگذار تا آشفتهی موی تو باشم دیوانهی زنجیریِ کوی تو باشم از کودکی گویی در آغوش تو بودم با هر هلالِ غم، سیهپوشِ تو بودم در زمرهی عشّاقِ خودجوشِ تو بودم در هر نفَس گویا و خاموش تو بودم در خانه دیدم از تو یک عکس خیالی با یک نگه کردی مرا حالی به حالی **** پیکر من سیاهه، صورت من کبوده هیچ کدوم از اسیرا مثل خودت نبوده چقدر بالای نیزه خونابه گریه کردی یاقوتِ گریههاتو به عمّه هدیه کردی تو گریه کردی و من برای تو میمردم کاشکی چشات بسته بود وقتی کتک میخوردم از روی نیزه دیدی به اشک ما میخندن از روی نیزه دیدی دستامونو میبندن بابا میون انظار رو نیزه چی کشیدی بابا میون انظار تو تشت چی کشیدی تا حالا دخترتو بیروسری ندیدی بابا فقط خدا میدونه چه حالی مادرم بود کنار تشت طلا سر برادرم بود لالالالا لالا لالایی عزیزم اومدی پیش بابایی لالالالا لالا لالایی بابا هنوز خون تازه از حنجرت میریزه هنوز خون تازه از چشم تو میریزه داغی که آتیشت زد مصیبت کنیزه برای تو عزیزتر از عزیز بودم خودت بگو بابایی کِی کنیز بودم؟ جسمتو سُمّ اسبا تو کربلا به باد داد سر تو از رو نیزه تو راه ناقه افتاد