نام حسین اول به قلب ما نوشتند
1676
9
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
- سال: 1403
نام حسین اوّل به قلب ما نوشتند
آن گه گِل ما را به مِهر او سرشتند
آنان که بذر حبّ او در سینه کِشتند
نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند
(عشق فقط یک کلام، حسین علیه السلام)۲
فردای محشر چشمشان سوی حسین است
حور و قصور و خُلدشان روی حسین است
دیدن وجه خدا هست مرا آرزو
دیدن روی خدا روی حسین است و بس
ای روح پاک انبیا پروانهی تو
قلب همه خوبان عالم خانهی تو
کوه غم خلق جهان، بر شانهی تو
عقل و خرد دیوانهی دیوانهی تو
(جَننّی حبّ الحسین
حبُّ الحسین اجننّی)۲
بگذار تا آشفتهی موی تو باشم
دیوانهی زنجیری کوی تو باشم
از کودکی گویی در آغوش تو بودم
با هر هلالِ غم سیه پوش تو بودم
در زمرهی عشّاق خود جوش تو بودم
در هر نفس گویا و خاموش تو بودم
در خانه دیدم از تو یک عکس خیالی
با یک نگه کردی مرا حالی به حالی
حسین جان، حسین جان
***
پیکر من سیاهه، صورت من کبوده
هیچ کدوم از اسیرا مثل خودت نبوده
چقدر بالای نیزه خونابه گریه کردی
یاقوت گریههاتو به عمّه هدیه کردی
تو گریه کردی و من برای تو میمردم
کاشکی چشات بسته بود وقتی کتک میخوردم
از روی نیزه دیدی به اشک ما میخندند
از روی نیزه دیدی دستامونو میبندند
بابا میون انظار رو نیزه چی کشیدی
بابا میون انظار تو تشت چی کشیدی
تا حالا دختر و توو این روسری ندیدی
بابا فقط خدا میدونه چه حالی مادرم بود
کنار تشت طلا سر برادرم بود
لالالالا لالا لالایی، عزیزم اومدی پیش بابایی
لالالالا لالا لالایی
بابا هنوز خون تازه از حنجرت میریزه
هنوز خون تازه از چشم تو میریزه
داغی که آتیشت زد مصیبت کنیزه
برای تو عزیزتر از عزیز بودم
خودت بگو بابایی (کی کنیز بودم؟)2
(داره بارون میباره )2
حسین جان، حسین جان
جسم تو سمّ اسبان توو کربلا به باد داد
سر تو از رو نیزه توو راه ناقه افتاد
آن گه گِل ما را به مِهر او سرشتند
آنان که بذر حبّ او در سینه کِشتند
نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند
(عشق فقط یک کلام، حسین علیه السلام)۲
فردای محشر چشمشان سوی حسین است
حور و قصور و خُلدشان روی حسین است
دیدن وجه خدا هست مرا آرزو
دیدن روی خدا روی حسین است و بس
ای روح پاک انبیا پروانهی تو
قلب همه خوبان عالم خانهی تو
کوه غم خلق جهان، بر شانهی تو
عقل و خرد دیوانهی دیوانهی تو
(جَننّی حبّ الحسین
حبُّ الحسین اجننّی)۲
بگذار تا آشفتهی موی تو باشم
دیوانهی زنجیری کوی تو باشم
از کودکی گویی در آغوش تو بودم
با هر هلالِ غم سیه پوش تو بودم
در زمرهی عشّاق خود جوش تو بودم
در هر نفس گویا و خاموش تو بودم
در خانه دیدم از تو یک عکس خیالی
با یک نگه کردی مرا حالی به حالی
حسین جان، حسین جان
***
پیکر من سیاهه، صورت من کبوده
هیچ کدوم از اسیرا مثل خودت نبوده
چقدر بالای نیزه خونابه گریه کردی
یاقوت گریههاتو به عمّه هدیه کردی
تو گریه کردی و من برای تو میمردم
کاشکی چشات بسته بود وقتی کتک میخوردم
از روی نیزه دیدی به اشک ما میخندند
از روی نیزه دیدی دستامونو میبندند
بابا میون انظار رو نیزه چی کشیدی
بابا میون انظار تو تشت چی کشیدی
تا حالا دختر و توو این روسری ندیدی
بابا فقط خدا میدونه چه حالی مادرم بود
کنار تشت طلا سر برادرم بود
لالالالا لالا لالایی، عزیزم اومدی پیش بابایی
لالالالا لالا لالایی
بابا هنوز خون تازه از حنجرت میریزه
هنوز خون تازه از چشم تو میریزه
داغی که آتیشت زد مصیبت کنیزه
برای تو عزیزتر از عزیز بودم
خودت بگو بابایی (کی کنیز بودم؟)2
(داره بارون میباره )2
حسین جان، حسین جان
جسم تو سمّ اسبان توو کربلا به باد داد
سر تو از رو نیزه توو راه ناقه افتاد
نظرات
نظری وجود ندارد !