منم که معتقدم بر شریعت چشمش

منم که معتقدم بر شریعت چشمش

[ حاج اسلام میرزایی ]
منم که معتقدم بر شریعت چشمش
حسین دوست شدم با عنایت چشمش

خدا کند که بخواهد برای ما زهرا 
هزار مرتبه فیض زیارت چشمش

به عاشقان و محبین خود که جای خودش 
رسیده تا به کلیسا کرامت چشمش 

چه اشک‌ها که درآورده است از چشمم
حکایت سرودست و حکایت چشمش 

اگه تمام جهان تکه‌تکه هم بشود 
خدا گُواست نباشد غرامت چشمش 

شب تولد او در حضور اُمِّ‌بَنین 
چقدر گریه علی کرد بابت چشمش

دست خالیمُ نبوس می‌شم از خجالت آب 
حلالیت بطلب برای من زِ رباب

مَشکم که پاره شد همه خندیدن
رفت آبروی من همه فهمیدن

از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم

بی‌برادر شدن کمرشکن است 
علقمه مثل مقتلِ حسن است 

جای خفتن بلند شو عباس 
مادرت بی‌قرار در وطن است

جانِ من با تو رفته است خیمه 
این که افتاده روی خاک من است 

چاره از دست داده‌ام چه کنم؟
پیکرت یک بدن نه چند تن است

در دلم داغ طعنه افتاده 
گاهی اوقات تیغ از سخن است 

بی‌برادر شدن عواقب داشت 
این همان انتهای سوختن است 

*****

روی لبم واویلا 
کسی ندیده توی دنیا
 
که با لبای تشنه سقا 
بمیره در کنار دریا 

یار و علمدار من
منو نذاری تنها ای‌ کاش

به فکر غصه‌های من باش 
یه کاری کن غریبم داداش

اباالفضل اباالفضل اباالفضل..

پاشو ببین ای سقا 
که حرمله سه‌شعبه داره 

می‌شه رباب دیگه آواره
میره رو نِی سر شیرخواره 

پاشو ببین ای سقا 
که نقشه‌ها دارن این لشکر
 
میان به پشت خیمه آخر 
برای نبش قبرِ اصغر 

اباالفضل اباالفضل اباالفضل..

تو این شب غریبی تو ماه من باش 
تموم دلخوشی سپاه من باش 

بیا تو این شلوغی یه بار دیگه 
پناه بچه‌هام و پناه من باش 

نمی‌شنوی داره حرم میگه عمو عباس، عمو عباس 
رقیه داره پشت‌هم میگه عمو عباس، عمو عباس 
با گریه‌هاش مَشک و علم میگه عمو عباس، عمو عباس

نظرات