ماه عشیره پایش رکاب دختر بدرالدجا شد

ماه عشیره پایش رکاب دختر بدرالدجا شد

[ حاج اسلام میرزایی ]
ماه عشیره، پایش رکاب دختر بدر‌الدجا شد
خاک بیابان، سرمستِ از عِطر گل خیرُ‌النسا شد

زینب رسیده کربلا، زینب رسیده کربلا
آه و واویلا، آه و واویلا...

بعد از گذشتِ
نُه روز در کرب‌و‌بلا روضه به‌پا شد
نُه روز دیگر 
در جسم قاسم استخوان‌ها جا‌به‌جا شد

نُه روز دیگر
با ضربه‌ای فرق علی‌اکبر دو تا شد
نُه روز دیگر
تیر سه‌پَر در حنجر شش‌ماهه جا شد

زینب رسیده کربلا، زینب رسیده کربلا 
آه و واویلا، آه و وایلا...

دست اباالفضل، در لابه‌لای نخل‌ها از تن جدا شد
تنهای تنها، لب‌تشنه بود ارباب ما در بین صحرا

از مَرکب افتاد، در روبه‌روی چشم‌های زینب افتاد
شمر آخر آمد، از لابه‌لای جمعیت سمت سر آمد

نظرات