مادر، اشکم رو ببین، رنگ بدنم رو ببین

مادر، اشکم رو ببین، رنگ بدنم رو ببین

[ روح الله رحیمیان ]
مادر، اشکم رو ببین، رنگ بدنم رو ببین
تنگه نفسم مثل تو، این جسم کمم رو ببین

کنج زندان، بی‌کس و غریبم
از سندی دیگه روز خوش ندیدم

کجایی مادر؟ تا ببینی شب و روزم شبیه هم شد
کجایی مادر؟ تا ببینی قِسمت من غصّه و غم شد
کجایی مادر؟ تا ببینی سوی چشمام مثل تو کم شد

مادر مادر، می‌سوزه این دل از داغ غمت
مادر مادر، می‌گیره قلبم از عمر کمت

واویلا واویلا وای از این غم...
****
سندی، می‌سوزونه منو، هر وقت که می‌بینه منو
دشنام میده و می‌زنه، نامرد، تازیونه منو

جسمم، توی خاک و نیمه جونه
دستام بسته‌ست قامتم کمونه

بیا رضاجان، تا ببینی اشک غربت توی چشامه
بیا رضا‌جان، تا ببینی ردّ زنجیر روی پاهامه
بیا رضا‌جان، تا ببینی لخته‌ی خون تو نفسامه

از بس خوندم، هر لحظه روضه‌ی مادرم رو
بعد از مرگم، می‌بَرن بر روی در تنم رو

واویلا واویلا وای از این غم...
****
گشتم من اسیر بلا، کاری شده زهر جفا
ذکر لب من شد حسین، حتماً غم کرب‌و‌بلا

یاد کام تشنه‌ی حسینم
یاد کوفه، شام و زینبِینم

میاد به یادم، بین گودال می‌بُرید از قفا سرش رو
میاد به یادم، که چگونه اسبا لِه کردن بدنش رو
میاد به یادم، نانجیبا بُردن حتی پیراهنش رو

مونده جسمش سه روز عریان به روی خاکِ گرم و سوزان
سرش روی نِی، چهل منزل صدا زد دختری بابا را

آبروی دو عالم...

نظرات