غریب مانده‌امو شوق آشنا دارم

غریب مانده‌امو شوق آشنا دارم

[ حاج منصور ارضی ]
غریب مانده‌ام و شوق آشنا دارم
ز لطفِ توست که در خوف هم رجا دارم

بدم ولی تو مرا راه داده‌ای که کْنون
کنار مردم خوبت دوباره جا دارم

کنار عبدالعظیم‌ام کمیل می‌خوانم
دوباره میل مناجات با خدا دارم

دوباره دست گرفتی ز من که این‌جایم
دوباره این شبِ جمعه به لب دعا دارم

تو مثل من سرِ کویت هزارها داری
به من مگو‌ بروم من فقط تو را دارم

خمیده قامتم اما ، برای پیری نیست
به روی شانه‌ی خود کوهی از خطا دارم

ردم مکن ز درِ خانه‌ات، کریمَ الصفح
منِ غریب ، به غیر از نجف کجا دارم

بپیچ نسخه‌ی من را  به داروی کَرَمت
که تو طبیبی و من دردِ بی‌دوا دارم 

علی علی به لبم آمدم ، که عفو کنی
مِس‌ام ولی دَمِ ایوانْ ، تبِ طلا دارم

گذشت کن ز گناهم نگو نمی‌بخشی 
چرا که واسطه‌ای مثل مرتضی دارم

تو را قسم به کمیلِ علی ز من بگذر
که من به عشقِ علی، شوق رَبَّنا دارم

کنار عبدالعظیم‌ام ولی دلم تنگ است
هواییِ نجف‌ام ، میل کربلا دارم

دوباره مرغِ دلم بی‌قرارِ شش‌گوشه است
دوباره میلِ دو خط روضه‌ی تو را دارم

به رفت و آمدِ زینب ز خیمه تا گودال
گذشت کن که به روضه ، برو بیا دارم

بلند شد ز روی سینه‌ی شکسته و گفت 
ز رو به رو که نشد ، میل از قَفا دارم

ز ظلمِ شمرِ لعین ، محشری به پا گردید
به زور ضربه ، سر از پشت سر جدا گردید

*****

افتادی از پا در دل گودال آقا
هم تشنه و هم خسته و بی‌حال آقا

از بی‌وفاییِ جهان این نکته بس که
خولی به زین بود و تو هم پامال آقا 

تو نیمه‌جان بودی و زینب دید از دور
شد بر سرِ ذبحِ سرت جنجال آقا

گفتن که ذبحت سه ساعت بوده اما
بوده سه ساعت گوییا صد سال آقا 

بعد از تو غیر از آتش خیمه عزیزم
بردن از اهلِ حرم، خلخال آقا

نظرات