عون و محمد، شیرانِ زینب وقت امتحانه، امتحان زینب پاشید حاضر بشید برای میدون ای لشکر دلاورِ من باید فدا بشین تو راهِ تاج سرم، برادرِ من تنهاست تنها، زینب مگه مُرده گُلهاشو آورده، دل کنده از اینها حلواشونم خورده نفسی لَکَ الفِداء حسین جان... آمادهی رزم، دیدی گلهامو گوش بده یه قدری دردِ دلامو گفتی که من قراره که اسیر شم این غصه داره میده زجرم داداش نذار اینها ببینن مجروح ضربههای زجرم ما دوتا هم زخمیِ این دردیم تو کوچهها مُردیم وقتی که همراهِ مادر کتک خوردیم نَفسی لَکَ الفِداء حسین جان...