عشق بنیهاشم، سیّدنا قاسم میرود به میدان، همچو شیر غرّان ای جان، ای جان، ای جان، ای جان... سر ازرقو میزنه با ذکرِ حسنجان ای جان، ای جان، ای جان، ای جان... میجوشه تو رگهاش خون مرتضی سر میده برا سلطان کربلا مدافعِ حرمه، شاگردِ صاحبِ عَلمه مثل باباش حسنه، صاحب فضل و کرمه إنّی أناالقاسم مِن نسل علی... بیزره و جوشن، زد به دل دشمن تکسوارِ طوفان، گرمِ جنگ و جولان ای جان، ای جان، ای جان، ای جان... با هر ضربهی شمشیر میگه حسنجان ای جان، ای جان، ای جان، ای جان... میگه ابوفاضل لاحول ولا ماشاءالله ای جانِ مجتبی چه با اصلالنَسبه، پورِ قتّالالعربه تو معرکه رجزش یا عقیلهةالعربه إنّی أناالقاسم مِن نسل علی... پسرِ حسنم، آمادهی جنگ تنبهتنم هرکی مقابل عموم بایسته، گردنشو میزنم من تیغِ تیزِ مجتبی نوهی شاه لافتی تو رگام خون مرتضی شاگردِ قمربنیهاشمم، قاسمم، قاسمم! مدافع حرمِ اباعبداللهام فداییِ پسرای ثاراللهام إنّی أناالقاسم مِن نسل علیابن ابیطالب...