شمع که می‌سوخت را پروانه تحویلش گرفت

شمع که می‌سوخت را پروانه تحویلش گرفت

[ حاج منصور ارضی ]
شمع که میسوخت را پروانه تحویلش گرفت
عاقل آواره را دیوانه تحویلش گرفت

زحمت آشفته‌ها را از سر خود کم نکرد
گیسویی که شد پریشان شاده تحویلش گرفت

من فراری بودم از رب کریمی که سحر 
بنده بیچاره را جانانه تحویلش گرفت

با هیاهو و هوار و داد من کاری نداشت
بی‌کسی را باز بی‌صبرانه تحویلش گرفت

فرق دارد او حسابش با همه چون دیده‌ام
 هر که خسران دیده بی‌بیانه تحویلش گرفت

من دلم آباد بود اما خرابش کردم 
بازهم این خانه را ویرانه  تحویلش گرفت  

ساحل باب الجواد‌ام  دست خالی  آمدام ۲
اینکه محتاجم صاحب خانه تحویلش گرفت 

خوشبحال هر کسی که آشنا شد با حسین 
هر کسی با گناه شد بیگانه تحویلش گرفت 

من سری را میشناسم بریدن از قفا 
آن سر پر زخم که ریحانه تحویلش گرفت 

رفت سر بر روی نیزه  فاطمه زد بر سرش 
رفت سر بین طبق دُردانه تحویلش گرفت

نظرات