(شب بیست و دوم) بهای عمر هدر دادم به ارزانی

(شب بیست و دوم) بهای عمر هدر دادم به ارزانی

[ حاج منصور ارضی ]
بهای عمر حدر دادنم به ارزانی
چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟

گناهکار قدیمی شدم به درگاهت
خودت مقصری از بس قدیمَ الاِحسانی

بس است خیره‌سری کردنم مرا یا رب
به خویش وامگزارم به کمتر از آنی

مؤاخذه کن و دادی بزن ولی دیگر
نگو که از من بی‌دست و پا گریزانی

بیا و بخشش آواره را عقب ننداز
ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی

گناه، رزق نجف رفتن مرا سوزاند
گناه کردم و پس داده‌ام چه تاوانی

بهشت چیست؟نشستن به گوشه‌ای تنها
میان صحن نجف در هوای بارانی

دل شکسته بیا و بگو علی مددی
خیال کن که دوباره به زیر ایوانی

همیشه ملت ما هست پای کار علی
به عشق شیر حَرم، قاسم سلیمانی

میان تخته‌ی تابوت جسم حیدر رفت
به سوی فاطمه بر شانه‌های لرزانی

نخوان رفیق خودت را که او سفر کرده
مگر که پیر خرابه‌نشین نمی‌دانی؟

دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند
شده دومرتبه سهم دلش پریشانی

نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی
عجب سرای غریبی که بیت الاحزان است

زمین کوفه و زینب، چه بر سَرش آید؟
اگر زِ خاک ببیند ذَبیحُ العَطشانی

خبر دهید به شاه نجف اَبوالاَیتام
که گم شدند از اهل حَرم یتیمانی

نظرات