سرت از پیکر پاکت که لب تشنه برید
259
1
- ذاکر: علی نجفی
- سبک: واحد
- موضوع: امام حسین (ع) , حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: شب هفتم محرم
- سال: 1403
سرت از پیکر پاکت که لب تشنه برید
بدنت را که به خاک سیَه و کشته کشید
به لب آب روان کشته لبتشنه که دیده
چه بُوَد جرم و گناهت که مرمّل البدمایی
(یا رب، یا رب، به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
نبُوَد بیتو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی
به چه پامالِ مراکب که شده گلگون
گل من دامنهی زهرا شده جان وطن تو
نه لباسی ز تو بر جا، نه سلاحی، نه عبایی
نه سری در بدن تو، که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی، که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن عالیِ بویت
(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
* * * *
ماه رویان از عطش در پیچ و تاب
كامها خشكیده و دلها كباب
بر گل رخسارشان جاری گلاب
ذكرشان با التهاب و اضطراب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
تشنهگان از گریهی سقّا خِجِل
آب از سقّا در آن صحرا خِجِل
آب و سقّا هر دو از زهرا خِجِل
دور سقّا ذکر آل بوتراب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
(اشكها خشكیده دیگر از عطش
میمكد انگشت اصغر از عطش
میزند در خیمه پرپر از عطش
گوئییا آهسته گوید با رباب) ٢
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
چهرهها بیرنگ چون مهتاب بود
عكس اصغر روی موج آب بود
بلكه سقّا هم دگر بیتاب بود
مشك با او داشت دائم این خطاب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
بدنت را که به خاک سیَه و کشته کشید
به لب آب روان کشته لبتشنه که دیده
چه بُوَد جرم و گناهت که مرمّل البدمایی
(یا رب، یا رب، به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
نبُوَد بیتو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی
به چه پامالِ مراکب که شده گلگون
گل من دامنهی زهرا شده جان وطن تو
نه لباسی ز تو بر جا، نه سلاحی، نه عبایی
نه سری در بدن تو، که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی، که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن عالیِ بویت
(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
* * * *
ماه رویان از عطش در پیچ و تاب
كامها خشكیده و دلها كباب
بر گل رخسارشان جاری گلاب
ذكرشان با التهاب و اضطراب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
تشنهگان از گریهی سقّا خِجِل
آب از سقّا در آن صحرا خِجِل
آب و سقّا هر دو از زهرا خِجِل
دور سقّا ذکر آل بوتراب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
(اشكها خشكیده دیگر از عطش
میمكد انگشت اصغر از عطش
میزند در خیمه پرپر از عطش
گوئییا آهسته گوید با رباب) ٢
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
چهرهها بیرنگ چون مهتاب بود
عكس اصغر روی موج آب بود
بلكه سقّا هم دگر بیتاب بود
مشك با او داشت دائم این خطاب
(آب آب و آب آب و آب آب) ۴
العطش، آب العطش ...
نظرات
نظری وجود ندارد !