علی نجفی

سرت از پیکر پاکت که لب تشنه برید

259
1
سرت از پیکر پاکت که لب تشنه برید
بدنت را که به خاک سیَه و کشته کشید

به لب آب روان کشته لب‌تشنه که دیده
چه بُوَد جرم و گناهت که مرمّل البدمایی

(یا رب، یا رب، به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢

نبُوَد بی‌تو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی

به چه پامالِ مراکب که شده گلگون
گل من دامنه‌‌ی زهرا شده جان وطن تو

نه لباسی ز تو بر جا، نه سلاحی، نه عبایی
نه سری در بدن تو، که ببوسم سر و رویت

نه تو را نای و گلویی، که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن عالیِ بویت

(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢
* * * *
ماه رویان از عطش در پیچ و تاب
كام‌ها خشكیده و دل‌ها كباب

بر گل رخسارشان جاری گلاب
ذكرشان با التهاب و اضطراب

(آب آب و آب آب و آب آب) ۴

تشنه‌گان از گریه‌ی سقّا خِجِل
آب از سقّا در آن صحرا خِجِل

آب و سقّا هر دو از زهرا خِجِل
دور سقّا ذکر آل بوتراب

(آب آب و آب آب و آب آب) ۴

العطش، آب العطش ...

(اشك‌ها خشكیده دیگر از عطش
می‌مكد انگشت اصغر از عطش

می‌زند در خیمه پرپر از عطش
گوئی‌‌یا آهسته گوید با رباب) ٢

(آب آب و آب آب و آب آب) ۴

العطش، آب العطش ...

(یا رب، یا رب به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد) ٢

چهره‌ها بی‌رنگ چون مهتاب بود
عكس اصغر روی موج آب بود

بلكه سقّا هم دگر بی‌تاب بود
مشك با او داشت دائم این خطاب

(آب آب و آب آب و آب آب) ۴

العطش، آب العطش ...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش