روی گونه هام ستاره پیکرم پر از شراره

روی گونه هام ستاره پیکرم پر از شراره

[ حاج حسن خلج ]
روی گونه‌هام ستاره، پیکرم پر از شراره
حالا مادرم کنارم، گریه می‌کنه دوباره

قلب من جریحه‌داره، این جفای روزگاره
پیرمردی شد پیاده، بی‌حیا مردی سواره

منو بردن نیمه شب، با حال مضطر
نه عبا به دوش و نه، امامه(معجری) بر سر

پابرهنه می‌دووندنم تو کوچه
من نفس نفس زنون، با چشمای تر

بی‌کس و خونه‌نشینم، غم نشسته توی سینم
من علیه این زمونم، مرد تنهای مدینم

از مدینه دل بریدم، ناسزاها که شنیدم
ذره‌ای نگه نداشته، حرمت موی سپیدم

منو یاد روضه‌های مادر انداخت
تا بخونین هیزم شعله‌ور انداخت

وحشت و گریه‌ی دخترم از آتیش
منو یاد اون سه ساله دختر انداخت

نظرات